loading...
شهید املاکی
حسین بازدید : 18 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)

يک نگـــــاه حـــــرام ... ســـــال ها عقـــــب مے اندازد ... شهـــــادت را ...مـــــے گوييم اللـــــهم الرزقنـــــا ... امـــآ.. 

wxojafv0jpxcq5899k0v.jpg

این مطلب رو  توی یکی از وبلاگ های بچه ها دیدم.خیلی ناراحت خوشحال شدم .شاید اولین باره که این کلمه رو شنیده باشید اما من این کلمه رو زمانی بکار می برم که حسی رو نتونم شرح بدم . تو رو خدا یبار دیگه این مطلب رو با دقت بخونید . 

يک نگـــــاه حـــــرام ... ســـــال ها عقـــــب مے اندازد ... شهـــــادت را ...مـــــے گوييم اللـــــهم الرزقنـــــا ... امـــآ..

واقعا بچه چرا ما نمی تونیم یه نگاه رو کم کنیم .شاید من دارم این حرف رو میزنم از همه بدتر باشم ولی می خوام به شما بگم که واقعا اگه 30 میلیون از افراد جامعه ما مراقب چشمانشون باشن میشه 30 میلیون نگاه گناه برداشته میشه می دونید یعنی چی؟؟؟

یعنی این که درهای رحمت باز میشه !!

شاید یکی از این در های رحمت شهادت باشه 

بچه شما رو قسم میدم که به حق همین شهدا نه بحق خودتون که از همه بیشتر ,دوستش داریید

بیاد برای تعجبل در ظهور اقا کمتر گناه کنیم .

شاید بعدا  این جمله بیشتر توضیح بدم .

حسین بازدید : 28 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (1)

سلام

بلاخره انتخابات امریکا تموم شد و باز هم اوباما کاخ سفید رو در اختیار گرفت .خیلی ها اعتقاد داشتند که اگر رامنی انتخاب شود با ایران وارد جنگ می شود و ما جنگی در پیش داریم .نمی خوام که زیاد به این مسیله بپردازم به اندازه زیاد به این مسیله پرداخته شده است .

اما موضوع بحث من این است که در این راستا کسانی بودند که این شک یا سوال برای آنها پیشاومده بود و اون سول این بود که

ایا جنگی پیش بییاید مردم مخصوصا جوانان به جنگ می روند یا نه ؟

جواب این سوال رو خیلی کوتاه جواب میدهم :

1- اولا جنگ آینده جگ نفر به نفر نیست تا بخواهد کسی برود یانه!

2-مگر جوانانی که در جنگ 8 ساله بودند و از این مهین دفاع کردند قبلش همه نمازشب خون بودن و لی دیدیم که خیلی از شهدای ما نوجوان وجوان بودند

3-سه معمولا کسانی از ناموس و کشور خودشان دفاع می کنند که مال حرام به گوشت بدنشان نچسبیده باشد

پس بیاید نسل را تربیت کنیم که اگر جنگی هم رخ داد نگران رفتن یا نرفتن به جنگ فرزندانمان را نداشته باشیم

حسین بازدید : 15 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)

روزی که ارزوی خیلی هاست

سلام بابای روزت مبارک

امسال هم 13 رجب امد رفت چه شور نشاطی در همه وجود داشت .چه حسی قشنگی وجود داشت همه فرزندان برای پدرشان هدیه گرفتند که پدرشان را خوشحال کنند اما ...

فرزندان شهدا برای چه کسی هدیه بخرند کسانی که پدرشان جاوید الثر هستش برای چه کسی هدیه بخرند واقعا میشد بغض فرزندان شهدا را در چهرشان دید که زمانی از تلویزیون می دیدند که فرزندانی برای پدرانشان هدیه می گرفتند و به تقدیم به انها می کردند  و پدرانی که از دست فرزندان شان هدیه می گرفتند .

من می دانم که سلمان چه حسی داری زمانی که حتی جسد پدرت را هم نمی دانی کجاست تا حتی بتوانی برای جسدش هم هدیه بخری .چه خوب می شد که ما می توانستیم قدر این شهدا را بدانیم تا شاید هدیه کوچکی برای انها باشد.

تا ان روز که در اخبار علام کنند نماز جمعه امروز به امامت حجت بن حسن (قائم ال محمد)

حسین بازدید : 22 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)

تأملاتي درباره دو اتفاق سال 90 كه نام ايران را بر صدر خبرها نشاند؛

در سال 1390، اتفاق‌هاي زیادی در ایران رخ داد که منجر به صدرنشینی نام کشور عزیزمان در لیست خبرهای مهم جهان شد. در این میان دو خبر به خاطر ویژگی منحصر به فرد و وجوه اشتراک متعدد، قابل تأمل و درس و عبرت است.

در سال 1390، اتفاق‌هاي زیادی در ایران رخ داد که منجر به صدرنشینی نام کشور عزیزمان در لیست خبرهای مهم جهان شد. در این میان دو خبر به خاطر ویژگی منحصر به فرد و وجوه اشتراک متعدد، قابل تأمل و درس و عبرت است.

خبر اول: اصغر فرهادی با ساخت فیلم جدایی نادر از سیمین برای اولین بار در تاریخ سینمای ایران مفتخر به دریافت جایزه‌ی اسکار شد.

خبر دوم: مصطفی احمدی روشن به عنوان جوان ترین دانشمند نسل سوم انقلاب، مفتخر به دریافت مدال
شهادت شد.

ادمه مطلب با عکس های منتشر نشده از آقای فرهادی


حسین بازدید : 18 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)

 

چشم هايش پر اشك شد ...

دو هفته پيش شهيد كاظمى پيش من آمد و گفت از شما دو درخواست دارم: يكى اين‏كه دعا كنيد من روسفيد بشوم، دوم اين‏كه دعا كنيد من شهيد بشوم. گفتم شماها واقعاً حيف است بميريد؛ شماها كه اين روزگارهاى مهم را گذرانديد، نبايد بميريد؛ شماها همه‏تان بايد شهيد شويد؛ وليكن حالا زود است و هنوز كشور و نظام به شما احتياج دارد. بعد گفتم آن روزى كه خبر شهادت صياد را به من دادند، من گفتم صياد، شايسته‏ى شهادت بود؛ حقش بود؛ حيف بود صياد بميرد. وقتى اين جمله را گفتم، چشم‏هاى شهيد كاظمى پُرِ اشك شد، گفت: ان‏شاءاللَّه خبر من را هم به‏تان بدهند!

فاصله‏ى بين مرگ و زندگى، فاصله‏ى بسيار كوتاهى است؛ يك لحظه است. ما سرگرم زندگى هستيم و غافليم از حركتى كه همه به سمت لقاءاللَّه دارند. همه خدا را ملاقات مى‏كنند؛ هر كسى يك طور؛ بعضى‏ها واقعاً روسفيد خدا را ملاقات مى‏كنند، كه احمد كاظمى و اين برادران حتماً از اين قبيل بودند؛ اينها زحمت كشيده بودند.

ما بايد سعى‏مان اين باشد كه روسفيد خدا را ملاقات كنيم؛ چون از حالا تا يك لحظه‏ى ديگر، اصلاً نمى‏دانيم كه ما از اين مرز عبور خواهيم كرد يا نه؛ احتمال دارد همين يك ساعت ديگر يا يك روز ديگر نوبتِ به ما برسد كه از اين مرز عبور كنيم. از خدا بخواهيم كه مرگ ما مرگى باشد كه خود آن مرگ هم ان‏شاءاللَّه مايه‏ى روسفيدى ما باشد.


بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در مراسم تشييع پيكرهاى فرماندهان سپاه  21/10/1384

حسین بازدید : 31 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)
IMAGE634676353283601335.jpg  اگر خون شهدا نبود...

 

گر نبود خون حسین،خورشید سرد می شد و دیگر در آفاق جاودانه ی شب نشانی از نور باقی نمی ماند...

حسین چشمه ی خورشید است.

امت محمد(ص)راآن روز جز حسین ملجأ و پناهی نبود؛چه خود بدانند و چه ندانند،چه شکر نعمت بگذارند چه نگذارند،واقعه ی عاشورا دروازه ای از نور است که آنان را از ظلم آباد یزیدیان به نورآباد عشق رهنمون می کند...

آنان که رو به سوی قبله ی خویش نماز می گزارند،معنای حرمت حرم مکه را پاس دارند!کعبه آنان قصر سبزی است در دمشق که چشم را خیره می کند.آن جا بهشتی است که در زمین ساخته اند تا آنان را از بهشت آسمانی کفایت کند...موسیقی(خوب)ضجّه انسان است در فراق بهشت.

چه جنگ باشد و چه نباشد راه من و تو از کربلا میگذرد،باب جهاد اصغر بسته شد، باب جهاد اکبر که بسته نیست،در عالم رازی هست که جز به بهای خون فاش نمیشود.

بسیجی دلباخته ی حق و اهل ولایت است و هرگز به خود اجازه نمیدهد جز آنچه ولی امر میخواهد آرزو داشته باشد.

تا شهدا:

خون شهید جازبه خاک را خواهد شکست،

و ظلمت را خواهد درید؛

و معبری از نور خواهد گشود،

و روحش را از آن، به سفری خواهد برد که برای پیمودن آن

هیچ راهی جز شهادت وجود ندارد.

« شهید سیّد مرتضی آوینی »

حسین بازدید : 19 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)

 

  به هوش باش ، میدان این معرکه رملی است!

جنگی که بود، جنگی که هست...به هوش باش؛ میدان این معرکه رَملی است!در این میدان نه می‌توانی در مقابل کلام دشمن کلامی بگویی و نه حتی «هل من مبارزش» را جواب دهی! معنای این کلام این است که میدان معرکه رملی است و رمل یعنی یک قدم به جلو و سه قدم به عقب...! در این جنگ، باید از توپخانه ایمان، دعا برای فرج خواند و تک تیراندازان با سلاح‌های مجازی به مبارزه با شیاطین همّت کنند.

حسین بازدید : 22 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)
ترکش‌هاي سرکش

مي‌دونم داريد اين روزها سرکشي مي‌کنيد. مي‌خواهيد خودي نشون بديد. مي‌خواهيد به من بگيد ديدي سر حرفت نبودي و نتونستي تحملمان کني. کور خونديد. اون وقتي که اومديد، سرخ بوديد و پنجه‌هامو متلاشي کرديد. من که با شماها کاري ندارم. چه شب‌هايي که تا صبح نخوابيدم. براتون گفته بودم از اون شبي که به مهماني تنم اومديد. تازه تقصير من که نبود. اگه دست من بود، مي‌بردمتون بهشت؛ تو آسمون. خدا خواست كه با شما باشم. بودم، اما حالا داريد سرکشي مي‌کنيد؛ لابد پيش خودتون مي‌گيد عجب آدم پوست‌کلفتي هست اين مرد. اين‌همه تنش‌رو تکه‌تکه کرديم، اما... 

حق دارم دستم رو قايمش کنم. شما كه جاتون بد نيست. به شما که بد نمي‌گذره. حالا زديد به سيم آخرو مي‌خواهيد کار رو يکسره کنيد؟ خوب، من تا آخرش ايستادم. من بايد بنالم. من بايد رنج درد شما رو تابلو کنم. تحمل شما که برام خيلي آسونه، اما تحمل خيلي از آدم‌ها که سروته‌شون پشيزي نمي‌ارزه، سخته؛ آدمها اين آدماي متقلّب و متظاهر و هيچي نفهم که از درد و رنج چيزي نمي‌فهمن.

خنده داره. مي‌خواهيد چي رو به من ثابت کنيد؟ مردانگي، وفا يا بي‌وفايي رو؟ غصه نخوريد. من تا آخرش با شما هستم؛ تا بهشت.

دست نوشته اي از يك جانباز
حسین بازدید : 26 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)

کوتاه از زندگی شهید املاکی « عکس شهدا را به دیوار می زنیم و عکس آن حرکت می کنیم »


 نمی دانم از کجا شروع کنم ، از دلتنگیم نسبت به شهیدان بگویم و یا از اوضاع اسفناک جامعه ، جامه ای که در آن دیگر غیرت و حیا و عفت جایگاهی ندارد .

محمد جان ، چه خوب شد نبودی که ببینی شهر در محاصره صدامیان فرهنگی است . اگر در میان ما بودی ، فقط خون دل خوردن نصیبت می شد .

شهید محمد جهان آرا ، مردان ما ، غیرت خود را قورت داده اند و با زنان و دختران نیمه عریان خود در خیابان ها و پارک ها پرسه می زنند ، ای کاش کار به اینجا ختم می شد ، دیگر چیزی در مورد بدحجابی و بی غیرتی به تو نگویم  که « الحر تکفیه الاشاره » .

 

ای شهدا، وقتی که در خیابانها ، عکس وچهره ی مبارکتان را می بینم ، سرم را به زیر می اندازم و به عکستان نگاه نمی کنم ، فکر نکنید که من شما را دوست ندارم ، نه اینچنین نیست ، اما وقتی که چهره ی نورانی شما را می بینم ، از خجالت و شرم ، آّب می شوم و سرم را به زیر می اندازم .

نمی دانم شهدا اگر ما را ببینند چگونه با ما رفتار می کردند  ؛ زیرا که آنها شاهد و ناظر ما هستند .

ای خواهرم ، شهدا ، سرخی خونشان را فدای سیاهی چادر تو کردند ، تو را به خون پاک شهدا ، حجابت را رعایت کن و ما را جلوی شهدا رو سیاه مکن .

شهداء از همه ی ما گله دارند ؛ به ما می گویند : جامعه ی با عفتی را به شما امانت دادیم ، پس چرا در حفظ امانت کوتاهی کردید .

ای امام روح الله ، تو از میان ما رفتی اما ندیدی با « سید علی » چه کردند . ای امام بزرگوار ، ما هرگز گریه ی تو را ندیدیم ، اما گریه ی رهبرمان را دوبار دیدم ، حیا هم نکردیم . مظلومیت تا کجا ؟ تا جایی که رهبر ما از مظلومیت گریه کند ؟ وای بر ما ، وای برما ، وای برما .

ای رهبر عزیزم ، اگر همه ی عالم ساز مخالف بزند ، آنقدر جرات دارم که در جلوی دشمن بایستم ، و این را به تو بگویم : که تمام وجودم فدای دست راستت شود .

 دیگر نمی دانم به شهدا چه چیزی را بگویم ، اما ، « شهداء شرمنده ایم »

حسین بازدید : 18 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)

جنگی که بود

 

جنگی که هست

نهضت ادامه دارد

خدایا به افسران جنگ نرم ما توفیق  ده تا بتوانند در این جنگ نابرابر همانند سالهای دفاع مقدس سر بلند بمانند و همچنان مایه خرسندی آقا امام زمان(عج) و نائب بر حقش مقام معظم رهبری  باشند

حسین بازدید : 20 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)
http://diplomacy1.persiangig.com/image/خامنه ای و شهدا (3).jpg یادداشت های دل

یکی از محافظان آقا میگفتند:ما روزهای دوشنبه یاسه شنبه با آقا برنامه دیدار با

خانواده شهدا را داشتیم آقا میگفتند:به خانواده های شهدا نگید که ما میایم که تهیه

 نبینن.همان روز میرفتیم و آقا توی ماشین بودند اگر خانواده شهدا منزل بودند ما به

 داخل میرفتیم

یه روز با آقا به در خانه دو شهید رفتیم در باز بود وحیاط تمیز و آپاشی شده بود تا زنگ

 زدم خانمی بیرون آمد وگفت:آقا کو؟گفتم کدوم آقا گفتند: مقام معظم رهبریگفتم

 شما از کجا میدونیدکهناگهان گریه کردند.وگفتن دیشب خواب بچه هامو دیدم خواب

 دیدم بچه هام بهم گفتن خوش به حالت مادر فردا سید علی رو میبینی به اینجا که

 رسید آقا داخل حیاط شدند بعد در خواب امام را دیدم وایشان هم تبریک گفتن ویه

 پیغام برا آقا داشتندامام گفتن سلام مارو به آقا سید علی برسون و بگو اینقدر از

 خدا طلب مرگ نکن ....فرج نزدیک انشاالله.... میگفتن آقا خیلی گریه کرد.......

 الهی بمیرم ونبینم گریه آقامون رو....

 آقا جان به مولامون علی همه ماهمراهتان هستیم.....شما تنها نیستید.....

حسین بازدید : 28 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)

حاج آقا باید برقصه!!!

این خاطره را همان سال 87 در اتوبوسی كه راهی نور بود، از یكی از راویان نورانی شنیدم كه خواندنش بعد از سه سال هنوز مو به تنم سیخ می‌كند... بخوانیدش كه قطعا خالی از لطف نیست:


"چند سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یكی از دانشگاه‌های بزرگ كشور آمده بودند جنوب. چشم‌تان روز بد نبیند... آن‌قدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند كه هیچ كدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند.

حسین بازدید : 18 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)

اخ شهدا کجایید که...


پشت میدون مین گیر کرده بودیم چند بسیجی داوطلب شدن با رفتن روی مین معبر و باز کنن یکیشون چند قدم برداشت و برگشت! فکر کردیم ترسیده پوتیناشو داد به همرزمش گفت تازه از تدارکات گرفتم حیفه!!! بیت الماله!!پا برهنه رفت.راستی سه هزار میلیارد تومان پول چند تا پوتینه

حسین بازدید : 17 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)

اگر شهید نباشد!

راستی می دانید اگر شهید نباشد چه می شود :

اگر شهید نباشد 

چشمهای اشک خشک می شود

قلبها سنگ می شود و دیگر نمی شکند و سرنوشت انسان به شب تاریک شقاوت انتها می گیرد و امید صبح و انتظار بهار در سراب یأس گم می شود 

پس بار خدای درب شهادت را باز نگهدار ....

حسین بازدید : 21 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)

یک نفس بوی گل

گزارشگر پرسید :«خانم!با این شهید ـ اشاره به مزار ـ چه نسبتی دارید؟»

 زن ،اهی کشید و گفت:«تنها فرزندم .....این شهید،تنهافرزندم است.

 گزارشگر دوباره پرسید:   « ایا خاطره ای از او به یاد داری ؟»

حسین بازدید : 23 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)

.::اسکرین سرور اختصاصی شهید املاکی::.

اختصاصی وبلاگ افلاکی ، وبلاگ اختصاصی شهید املاکی

 

استفاده از مطالب سایت با کمتر گناه کردن و ذکر  صلوات بر محمد و ال محمد کاملا رایگان می باشد.

حسین بازدید : 25 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)

چطور میشه قهرمان بی ادعا شد؟

توی سایتی خوندم که چطور میشه قهرمان بی ادعا شد می خوام به این سوال پاسخ بدم.

آیا شهید در همان لحظه تصمیم به این کار گرفته و دیگر هیچ گذشته ای ندارد .

اری چون ما فقط همان لحظه شهادت و مخصوصا اون لحظه فداکاری های شهیدان را همیشه تکرار می کنیم و و بگذشته آنها کمترنگاه می کنیم .شهدایی که به این مقامات رسیدند مطمئن باشید که در گذشته ی خود به خود سازی پرداختند نه اینکه یک شبه بتونید ماسک خودتون رو به همرزمتون بدین.

عده ای این عقیده رو دارند که اگر ما جای شهدا بودیم ما هم این رشادتها را نشان می دهیم اما من به شما بگوییم زمانی می توانید به این مقامات برسید که در گذشته خود به خدا نزدیک تر شده باشید.تمام شهدا که به این مقام رسیده اند تمام وجودشان خدا بوده و از خود هیچ نداشتند.

آری به راستی که "ان اکرمکم عند الله اتقاکم"قهرمان شایسته است برای تمام شهدا چون در جنگ با نفس اماره خود همواره در حال جنگ و پیروزی بودند.اما رفقا یک نگاه به خودمان کنیم در این دنیای پر زرق و برق که گناه از در و دیوارش می ریزد یه راستی من تو چه کاره هستیم و چه می کنیم.دل شهدا را بدست آوردهایم یا نه ........

برای تعجیل در ظهور مهدی زهرا (ع) بیاید نه از حرف رهبرمان عقب بیافتیم و نه جلو با کمک صلوات بر محمد و خاندان مطهرش.

دلنوشته مدیر وبلاگ

حسین بازدید : 23 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)

شهید املاکی / قهرمان یعنی اینمصاحبه اختصاصی با شهید املاکی

*خودتان را معرفی  کنید؟

بنده  حسین املاکی ، فرزند رحمت‌الله، در تاریخ 3 بهمن ماه سال 1341 در روستای «کولاک محله»، شهر کومله به دنیا آمدم.

*در لحظه ای که ماسک خود را به آن بسیجی دادید چه حسی داشتید؟ و چرا دعا کردید که بدنتان مخفی باشد و به محلی که بدنیا امدید باز نگردد؟

حسین بازدید : 26 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)

سکوتی می کنم از فریاد سنگین تر...


شاید کمتر کسانی به توانیم پیدا کنیم که خود را مدیون شهدا نداند .این احترامی که مردم برای شهدا  قایلند واقعا قابل ستایش است .امروز نسل جوان ما گرایش خوبی به شهدا دارد نمی خواهم قصه بگویم که فلان فلان فلان می خواهم بگویم اگر امثال شهید املاکی امروز در کنار ما بودند حتما از وضع زندگی های ما نا راضی بودند و می گفتند که ما در جبهه ها اینطوری زندگی نکردیم . آیا این درست که نسل سوم و چهارم انقلاب که در حال شکوفایی هستند ما با حرکات اشتباهی که به نام اسلام تمام می شود این نسل را به اسلام دور و مشکوک کنیم .ایا خیابان های شهر بوی خدا می دهد ...آیا ادارات ما بوی خدا می دهد ... ایا خانه های ما بوی خدا می دهد...اقای املاکی واقعا اگر امروز شما در لنگرود زندگی می کردید از این وضع زندگی راضی بوددید .دوستان یک نکته به شما بگویم بعد از خدا و پیامبران , امامان و شهدا ناظر بر زندگی ما هستند و در اخرت بر اعمال ما شهادت می دهند .
و قل اعلموا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون و ستردون الی عالم الغیب و الشهادة فینبئکم بما کنتم تعملون (توبه: 105(
«بگو عمل کنید! خداوند و پیامبرش و مؤمنان اعمال شما را می‏بینند و به زودی به سوی دانای نهان و آشکار بازگردانده می‏شوید و شما را به آنچه عمل می‏کردید خبر می‏دهد»
ایا نباید خودمان را آماده کنیم برای ان روز ؟
مگر تا کی وقت داریم؟
ما به عکس شهدا نگاه کردیم و عکسشان عمل کردیم///

دلنوشته مدیر وبلاگ

حسین بازدید : 21 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)

مقام رضایت

سلام  

زمانی از کنار عکس شهیدی رد می شدم از پدرم پرسیدم "بابا این چه کسی هستش که عکسش رو اینجا زدند " در جواب به من گفت :"این همان قهرمانی هستش که زمانی شیمیایی زدند  ماسک خودش را در آورد و به یک سرباز داد در حالی که فرمانده بود "

من در این زمان به فکر فرو رفتن و از خودم پرسیدم که چطور یک فرمانده ماسک خودش را به یک سرباز می دهد .چطور این فرمانده راحت از جان خودش می گذرد تا جان یک نفر دیگر را نجات دهد ؟

بعد ها که بزرگتر شدم دیدم واقعا می شود کسی از جان خودش بگذرد و جان انسان دیگر را نجات دهد .

کسی می تواند به این درجه برسد که به مقام رضایت رسیده باشد.

ایا ما به مقام رضایت رسیده ایم؟

ایا حاضریم به خاطر نجات جان یک نفر جان خودمون را به خطر بندازیم؟

چرا ما به اینجا رسیدم ؟

مگر در جبهه ها چه خبر بود که یک فرمانده حاضر بود جان خودش را یرای یک سرباز به خطر بیندازد؟

به نظر شما باید چکار کنیم به این درجه برسیم؟

دلنوشته مدیر وبلاگ

حسین بازدید : 21 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)

گل افلاکی

بوی گل افلاکی می آید                             خونم از دل به دیده می آید
به تماشای املاکی  شهید                          گل به رنگ پریده می آید
از غم داغ افلاکیان،از خاک                             لاله در خون تپیده می آید

----سروده حسین آذرهوش(خودم) تقدیم به شهید املاکی ، قهرمان من

حسین بازدید : 25 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)

نامه خاکی به دوست افلاکی «نامه خاکی به دوست افلاکی»/اسماعیل یکتایی لنگروی

 

تقدیم به یاران سفر کرده در دیار عاشقی و شهیدی که قهرمان ماند «حسین املاکی»
اشک سرداری که با سوزو گداز سینه های آسمان را کرد باز
یاد املاکی که او پرواز کرد سیرت خوش سیرتان هم ناز کرد
می خواهم بر کتیبه ی زخم از “جبهه جنگ ” بگویم که “پرستوهای مهاجر” به آسمان پرکشیدند . مهاجر بدان معنا که هجرت کردند !برای اینجا نبودند ! و بازمهاجر: هجر! آری جز هجرشان ،غم دوریشان چیزی برایم نماند. می خواهم از دستان قدرمندی که چون سدی آهنین در مقابل تجاوز دشمن ایستادگی نمود و با گام هایی استوار، جسد دشمن جنایتکار را در زیر شن زارهای چزابه مدفون ساخت سخن بگویم.
میخواهم از زمانی بنگارم که یادش بخیر در جبهه ها برابری موج می زد و صداقت حرف اول عشق ،آنگونه که بین زمین و آسمان الفتی بود تا ستارگان زمینی را به سوی خود بخواند و ستاره های آسمان که بر عروج ستاره های زمینی غبطه می خوردند. روزی که صفا و صمیمیت در وسعت نگاه مردان بی ادعا به تصویر کشیده می شد و خستگی از آنان به ستوه آمده بود.

حسین بازدید : 17 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)

گازشو گرفتی همین طور می ری جلو؟گازشو گرفتی همین طور می ری جلو؟

پس از شرکت در عملیات کربلای 2 و کربلای 4، نوبت به حضور در بزرگترین نبرد خاورمیانه رسید، عملیاتی که طی آن ماشین عظیم جنگی عراق تا مرز انهدام کامل پیش رفت و سپاهیان اسلام قدرت شگفت آوری از خود به نمایش گذاشتند. در این عملیات حسین با حفظ سمت، فرماندهی محور عملیاتی را در جزیره بوارین عهده دار شد. با شروع محور دوم عملیات در شب ششم نبرد، ماموریت قرارگاه نجف که لشگر قدس را نیز تحت امر خود داشت، آغاز گردید.

حسین بازدید : 42 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)

وبلاگ قهرمان شهید املاكی  -  Www.Hero-Amaki.MihanBlog.Com

حسین جان! علی هستم، کجایی دلاور نفسمان برید...

چند روز پیش از عملیات نصر 4، جلسه ای با حضور فرمانده هان یگان های تحت امر قرارگاه نجف اشرف، جهت توجیه یگان ها برگزار می شود. فرمانده نیروی زمینی سپاه، برادر «علی شمخانی»، ضمن توضیح اهداف عملیات و شرح نقشه و کالک محور عملیاتی می گوید:
همان طور که عرض کردم برای تسلط بر شهر «ماووت» ما ملزم هستیم که جاده آسفالت ماووت – سرفلات را تصرف کنیم، اینکار هم بدون آزاد کردن این ارتفاعات که به «ژاِژیله» معروف است، میسر نیست. ضمناً عملیات برای آزادسازی «ژاژیله» باید همزمان با سایر یگان های عمل کننده شروع شود و حتی کمی زودتر؛ تا ما خیالمان از بابت جاده آسفالته راحت باشه. همینطور که می بینید این ارتفاعات در شرق رودخانه «قلعه چولان» قرار دارد. باید از 2 خط عبور کرد، تا به خط سوم که همان «ژاژیله» باشد، رسید. که این کار هم برای ما خیلی مهم است. ما در ساعت شروع عملیات از بابت این ارتفاعات خیالمان راحت باشد. یعنی حداقل 3 تا 4 گردان در همان ساعت باید پای کار باشند و با گفتن رمز عملیات، از آن محور عمل کنند...

حسین بازدید : 43 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)

صدای افلاکیان


تلنگر می زند بر شیشه قلبم
صدای افلاکیان
همان افلاکیان که  املاکی شدند
گهی املاکی یا گهی لاهوتی
نغمه شیدای بی یاران

صدای افلاکیان
دلم را سخت می کوبد
نمی دانم که برخیزم
ویا یک پرده غفلت ،به روی دیده آویزم

ولی نه ....
او که مهمان است
و مهمان را قدم بر دیده جان است
دلم را بر تو بگشایم
که من مشتاق دیدارم

اگر از آسمان چشمهایش ،تو
برای من خبرآری
غبار غم فروشویی
زرو دیده ام ،آری
برای تعجیل ظهور لطفا کمتر گناه کنیم!؟

سروده حسین آذرهوش (خودم) تقدیم به شهید املاکی ، قهرمان من

حسین بازدید : 20 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)

امروز یادواره سردار قهرمان گیلانی شهید حسین املاکی امروز یادواره سردار قهرمان گیلانی شهید حسین املاکی

کسی که زخمش برایش مهم نبود

عملیات نصر ۴ بود، سال ۶۶٫ سردار شهید املاکی از ناحیه آرنج مجروح شده بود. یک شکاف سی – سی و پنج سانتی در ماهیچه آرنجش ایجاد شده بود. چون تقریباً همیشه یک جای بدنش آسیب می دید، نه ما جدی گرفتیم، نه خود او. یک روزبعد از عملیات در ستاد لشکر که بودیم، دیدم که ایشان در حال وضو گرفتن است.آستینش را که بالا زد، دیدم جراحت آرنجش به اندازه ای است که گوشتش بیرون زده. گفتم: حسین آقا،این چیه؟ با حالت عادی گفت: « چیزی نیست. چند وقت پیش مجروح شدم » گفتم: خب چرا همینطوری گذاشتیش جواب دادند: «خودش خوب می شه» به زخم های اینگونه اهمیت نمی داد. آنقدر درگیر جبهه و جنگ بود که حاضر نمی شد وقتش را برای درمان جراحت های این چنینی بگذارد.آن روز هرچه به حسین اصرار کردم به بهداری لشکر برود نرفت...

حسین بازدید : 23 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)

غریب شهر

می گفت چه موقع به حرم ابا عبد ا...الحسین (ع) می رسیم. از بالای دیده بانی نگاه می کرد و می گفت کی نگاه از این عراقی ها کنار می رود و ما به حرم امام حسین (ع) می رسیم. و در این راه خیلی تلاش کرد. و در آخر با همان خصلت حسینی، ایثار، از خود گذشتگی  و... مثل حسین (ع) به شهادت رسید. عظمتش به خاطر ایثارش بود.

حسین را درزمان جنگ هیچ کس در گیلان نمی شناخت حتی در شهرش او خالصانه برای خداکارمی کرد. این همان حسینی بود که می گفت: «من در شهر خودم غریبم.»

خاطره از همرزم شهید کمیل فرج پور

حسین بازدید : 16 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)

این دیگر چه دردیست


این دیگر چه دردیست
شب وروز هم ندارد
یادِ املاکی  که می آید
سَرم هوای جبهه  می کند
کلمات هم با اشتیاقِ عجیبی قطار میشوند
خیالم تا ایستگاه بهشت امتداد میابد
نفسم ضرب میگیرد و احساسم به راه میافتد
حتی خودم برایشان دست تکان میدهم
خلاصه همه چیز تبانی میکند تا
به تو نزدیکتر شوم
این دیگر چه دردیست
یادِ تو که می آید
سفر به سرزمینت
اجباریست.

سروده حسین آذرهوش (خودم) تقدیم به شهید املاکی ، قهرمان من

حسین بازدید : 20 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)

کاش ماهم آفتابی می شدیم

خـــــــاطرات یک حـــــــکایت بشـــــنوید
دردهایی بی نـــــــــــهایت بشـــــــنوید

روزگــــــار وصــــــــــلت و هــــــجران یار
جـنـــگ بود و عاشــــــقان بی قـــرار...

حسین بازدید : 16 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)

یکی از خصوصیات های جالب شهید املاکی این بود که به زمان زیاد دعا اعتقاد نداشت

زمان کم را بیشتر مفید می دانست. به روضه ی حضرت ابوالفضل (ع) علاقه زیادی داشت

و مواقعی که برای عملیات می رفتیم به من می گفت روضه ابوالفضل (ع)را بخوان.

خاطره از قاسم شافعی همرزم شهید

حسین بازدید : 22 چهارشنبه 06 دی 1391 نظرات (0)

عاشقم عاشق...

عاشقم  عاشق امام عشق حضرت امام خامنه ای!  عاشق متن خوانی فرزند رشید شهید قشقایی، پیش «آقا». عاشقم عاشق یابن رسول الله گفتن آن جوان بحرینی به امامم حضرت سید علی ، عاشقم عاشق آن لحضه ای که مداح میگوید" خودم و پدر مادرم فدایی سید علی "، عاشق ذکر "ح س ی ن" آخر هیئت ،عاشق چفیه! عاشق جبهه! عاشق جزیره مجنون! عاشق همت و باکری و علیرضا و پری خانم نقاشی آرمیتا!عاشق آن شهید گمنام که هنوز برنگشته پیکرش، اما مادرش همچنان کوچه را آب و جارو میکند ، زنگ که میخورد هوری دلش میریزد! آمدی عزیزم؟! عاشق حاج احمد که نمی دانم الان کجای هستی است! عاشق پادگان دوکوهه، که خودش صندوقی بود پر از خون شهدای گردان یاسر و عمار و مالک! عاشق اتوبوس راهیان نور! عاشق سوت قطار! عاشق خنده های حاج حسین خرازی، در شرق ابوالخصیب! با آن آستین خالی اش! عاشق لهجه تهرانی دستواره ها! عاشق لهجه شمالی حسین املاکی ! عاشق آنجایی که رهبر می گوید: قهرمان یعنی باد میکنم غرور تمام وجودم را میگیرد که این قهرمان آشناست هم محلی ماست ، عاشق گیلکی و مازنی و ترک و بلوچ و لر و فارس و عاشق بچه محل های امام رضای رئوف! عاشق بهمن شیر! عاشق سه شنبه و حرم سبز جمکران ، عاشق جمعه های انتضار

وخلاصه عاشقم عاشق....

تعداد صفحات : 3

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 86
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 117
  • بازدید سال : 2,068
  • بازدید کلی : 6,491